محل تبلیغات شما



می گفت این عروس رو می بینید ؟  لنگه دومیش نیست فقط یه مشکل کوچیکی که هست همینه که یه پا نداره !  ولی با اون پای سالمش کاملا راحته  خوب می ایسته و . گفتم ببخشید پس چرا قصد دارید یه عروس دیگه بگیرید؟  اینکه به هر حال به گفته خودتون دو ساله داریدش بهشم عادت کردید اونم همین طور ، با همین یه پام که شما میگید  مشکلی نداره همین قفس به قفس شدن های پی در پی و تغییر جا و نگهدارنده و. کلی استرس به حیوون وارد میکنه  پرنده ها حیوونای ضعیف و به شدت ترسویی هستن که کوچکترین تلنگری باعث استرسشون میشه گفت آخه دیدن این یه پاش  ناراحتم میکنه وگرنه خودش مشکلی نداره !  یه جورایی چه طور بگم عذاب وجدان اذیتمون میکنه بچه ها میگن ما باعث شدیم و . 

یه بار گلی گرفتم که اصلییتش آسیایی نبود به نظرم خاور دور بود  شاید .‌  دقیقا یادم نیست  یه اسم عجیب و غریبی هم داشت مدتها خوب بود  به قدری هم وقتی برگ اضافه  کرد و قد کشید خوشگل شده بود عین دکور رو میزی هر بار واسه تزیین خونه جای گلدونو تغییر میدادم آخرین بار گذاشتمش رو اوپن آشپز خونه و . دیگه رشدش متوقف شد  به جرات میگم بچه خودمو اون قدر ناز و  نوازش نکرده بودم که اینو نوازش می کردم  آخه گلها موجودات بسیار عاطفی و علاقه مند به نوازش البته ملایم هستن و حتی صدای آرووم موزیک طبیعتم از شادی بیقرارشون میکنه و . دور نشم از مطلب و از اونجا که بازم اسمشو یادم رفته بود عکسشو گرفتم بردم گل فروشی سر کوچه گفت این گل مثلا اسمش الف و کلی اطلاعات داد بهم  کمی تردید داشتم این گل همون باشه آخه اسمش این نبود  یه گل فروشی دیگه نشون دادم گفت لسمش ب و . سومی خیلی قاطعانه گفت برگ لوبیاست !  لوبیا؟؟!!!!

  خلاصه یه باغبون ماهر اسمشو یادم آورد و حتی فامیلیشو اصل و نسب و . همشو گفت که یادم اومد همونه   . اما گفت با اونچه شما گفتی  گلتون قهر کرده !!!   گفتم قهر کرده؟!  امیدی نیست برگرده؟  گفت فکر نمیکنم  اگه دقت کنید ساقه هاشم  حتی رو به زردی گذاشتن گفتم اخه چرا من که کاری نکردم توجهی که به این داشتم به بچه خودمم نداشتم و . گفت متاسفانه زیاد جابجاش کردی  به همین راحتی گل . که باز اسمشو فراموش کردم  قهر کرد و پژمرده شد و رفت . 

نه حیونای خونگی نه گلها اینا طاقت جابجایی مکرر رو ندارن کوچکترین جابجایی استرس شدیدی بهشون وارد میکنه مثلا  قناری که تا دیروز صاحبش علی اقا بوده حالا با مریم خانم طرف میشه و چند ماه بعد سر از خونه جمشید خان در میاره و  .‌ اگه واقعا قصد نگهداری حیوونی رو داریم تا آخرش پاش وایسیم   شاید اونا دلمونو بعد یه مدت بزنن خسته شیم ازشون و بخوایم یه حیوون جدید داشته باشیم   اما ما واسه اونا هرگز تکراری نمی شیم حتی به مرور بد جورم وابسته میشن بهمون عزیز و دوس داشتنی میشیم براشون و طاقت لحظه ای دوریمونو هم دیگه ندارن  البته اگه که بی محبتی نکنیم  و درست بهشون برسیم   خصوصا اگه تو خونه ما سلامتیشونو از دست داده باشن که دیگه این داستان شکل دیگه ای هم پیدا میکنه و حرکت قشنگی نیست بخوایم از خودمون طردشون کنیم  . اینها یه سری تعهدات اخلاقی نانوشته  و به عبارتی قانون اساسی مبتنی بر عشق و عطوفته  که میون دو دل رقم میخوره دو دلی که  از یه جنس نیستن و همین قشنگ ترین عشق دنیاست .    


گاهی وقتا ما به درست بودن کاری واقفیم اما به هر دلیلی تو انجامش مشکل داریم یااصلا نمیخوایم انجامش بدیم که اینم یه حرفیه خب  خیلی جاها خصوصا تو روستاها و حواشی پرت شهرها میبینی زمینی نا کار آمد که فقط ازش علف سر در آورده  همینطور بلاتکلیف رها شده  خب چه اشکالی داره این زمین حالا که قابلییتی نداره  ازش توسط یه تعداد افراد علاقه مند  و خصوصا جویای کار واسه نگهداری و پرورش حیوونایی مثل خرگوش و اردک و شتر مرغ و و  استفاده شه ؟ فنسی کشیده شه  و ‌‌ یا اصلا گلخونه ای توش راه اندازی شه و پرورش گل و قارچ و . همون زمینم به یقین دعا میکنه صاحبشو که دیگه مرده نیست ، جون گرفته  برکت پیدا کرده  و به روز شده . صاحب زمینم سوای اجر بزرگی که شامل حالش میشه حالا به هر شکل یه منفعت کوچیکی هم ببره و متعاقبش  یه تعداد افراد فاقد کار و در آمد هم سرشون گرم کار و فعالییت اقتصادی شه

   داشتم تو یه پرنده فروشی که البته جز پرنده حیوونای دیگه هم بودن اونجا  به یه بچه خرگوش که تو یه قفس کوچیک کز کرده بود و با حسرت به قناری شیطون و پر سر و صدایی که رو شونه صاحبش بالا پایین می پرید خیره شده بود  نگاه می کردم با خودم گفتم این خرگوش مثل سایر حیوونای قفسی لاجرم سرنوشتش سه جور رقم میخوره  یا اون قدر تو قفس صاحبش می مونه که عمرش تموم شه یا هی خرید و فروش و دست به دست میشه و قفس عوض میکنه یا نه،  صاحب دل رحمی پیدا میکنه که گاهی آزادش میذاره تو فضای بازی مثل حیاط و خودشم میره دنبال زندگیش که اونم به هر حال بدون مراقبت تا وقتی حیوون تو فضای بازه  بدون ریسک نخواهد بود  درست بلائی که سر خرگوش یکی از آشناها در اومد  تو حیاط سرگرم بازی و جست و خیز بود  که یه گربه زبل و شیطون تو یه لحظه به دندون گرفتش و برد. و فقط تو اون لحظه آخر خرگوش بینوا جیغی کشید و وقتی همه دویدن تو حیاط دیگه اثری ازش نبود.

حیوونا موجودات مظلوم بی دفاع و گرفتاری هستن تو دست ما آدما  و چون پاکن و از صبح که چشم باز میکنن  نه دروغ میگن نه تهمت میزنن نه دل میشکنن وهیچ گناهی مرتکب نمیشن حکم فرشته های زمینی رو دارن واقعا،  فرشته هایی که حتی دعات میکنن و تو بی خبری . اینها طبیعت جایگاهشونه و حالا که دسترسی به طبیعت براشون به هر دلیلی ممکن نیست کاش تو یه اقدام خدا پسندانه زمینهای  نا کار آمد یه طبیعت گرچه محدود اما در دسترس، براشون بشه . شاید اگه همین حیوونام زبون میداشتن با زبون خاص خودشون کسی چه میدونه با التماس جلومون بالا پایین می پریدن و میگفتن  : 

"ای که دستت می رسد کاری بکن .


دلی بدون جفتم تخم میذاشت اون قدرم خوشحال می شد که انگار دنیا رو دادن بهش  کافی بود بهش نزدیک شی‌ بد جور عصبی می شد دلی ناز من تو اون مدت کلافه و بد اخلاق بود گاهی سرشو میذاشت رو تخماش گاهی ام آرووم با پا جابجاشون میکرد گاهی ام میرفت یه طرف قفس مینشست خیره می شد به تخمایی که مدت زیادی  ازشون گذشته بود طفلک نمی فهمید تخماش هرگز تبدیل به جوجه نمیشن و چه انتظار تلخی رو تجربه می کرد تو اون مدت  بعدا فهمیدم فقط دلی نیست بعضی پرنده ها کلا همینطوری هستن  بردمش چند جا دامپزشکی میگفتن پرنده باهوش و قوی و با بنیه ایه نیاز به جفت داره که تخماش جوجه شن چون این تخما هرگز تبدیل به جوجه نمیشن و فقط اذیتش میکنن  دلی هم می شنید اینا رو و یه نگاهی هم به من میکرد نمیدونم شاید منظورش این بود دیدی چی میگن؟ برام جفت بگیر  باشه؟ آخرشم مجبور شدم به عروس هلندی نر پر سیاه بگیرم براش . اما با هم کنار نمیومدن  تا دو هفته اول پشت به هم بودن تو قفس،  کم کم پرنده نر بهش نزدیک شد دلی همچنان ازش می ترسید و خودشو اون قدر کنار می کشید که کلا  می چسبید به میله های قفس  با خودم گفتم لوس بارش آوردم تا اینکه فهمیدم حق داره ازش بترسه    شوهره ! دست بزن داشت !!! 

کاش عروس نر  فقط مشکلش کتک کاریش بود دلی تا میخواست آب و دونش رو بخوره پرنده نر میرفت رو ظرف دونه می نشست

و یا جفت پا می رفت تو ظرف آب که دلی نزدیک نشه  . یه بارم اون قدر با نوک زد به بال دلی که بالش زخمی شد دیگه نگه داری اون پرنده نر بی فایده بود بعدا فهمیدم چند سالی از دلی کوچیکترم بود 

نمیدونم شاید اونم دلی رو نمیخواست و اون تفاوت سنی داشت اذیتش می کرد دلی دیگه واسه خودش یه خانم جا افتاده ای شده بود و عروس نر رو خیلی تحویل نمی گرفت خلاصه اینکه بر اثر عدم تفاهم از هم دوستانه جدا شدن و دوباره دلی‌زندگی عادیشو از سر گرفت . 

گاهی فقط گرفتن یه جفت واسه یه حیوون کافی نیست . اینام احساس دارن  اینام  گاهی بودنشون کنار هم منجر به حتی از دست رفتن سلامتی اون یکی میشه مثلا آقایی تو بیمارستان دامپزشکی تعریف میکرد جفت پرنده ش نوک زده چشم طرف مقابلش حالا اومده بود  ببینه پرنده ش بیناییشو از دست داده یا نه .حیوونا موجودات بی دفاع، بی زبون و مظلومی هستن در خرید جفت براشون دقت داشته باشیم و اگه جفتی براشون گرفتیم تا مدتی مراقبشون باشیم همدیگرو اذیت نکنن و یه وقت به هم آسیب نرسونن .


بس که خودخواهیم ! یکیو میخوایم عین بهترین خواننده قرون وسطی برامون بخونه زبونش الکن نباشه وقتی میگیم سلام عینا بگه سلام !  قشنگم باشه  بال و پرش خوش فرم باشه چشاش کج و معوج نباشه .اطاعت امر کنه و شیطنت نداشته باشه .و .و‌ از همه مهم تر سالمم باشه یه وقت مریضمون نکنه  خب اینا که بد نیست خیلی هم خوبه  اما تکلیف اون پرنده یا حیوون کنج قفسی که چشاش وا نمیشه و گوشه ای کز کرده نفسش به شماره افتاده و از پشت میله های قفس با حسرت داره بیرونو نگاه میکنه و بلدم نیست بخونه و پر و بالش خسته و ناتوانه و در یک کلام ضعیفه چیه ؟

نمیدونم  ولی شاید بد نباشه بیاییم اون حیوونای مریض و بد حال رو این بار  پول بدیم بخریم ! یه بارم این شکلی به دنیا نگاه کنیم که به جای تسخیر اونچه تو دنیاست به عنوان اشرف مخلوقات خودمون تسخیر موجودات دیگه شیم  و این قشنگ ترین حرکت انسان میتونه باشه قدرت داری ولی دلت میخواد تو جایگاه ضعف با موجودات ضعیف قرار بگیری که دستت بهشون برسه که خیلی ازشون فاصله نداشته باشی. کاش به این نقطه برسیم اون قدر سرمونو بیاریم پایین تا سر موجود به زمین افتاده ای رو بالا بیاریم یه بارم بگیم آقا ببخشید پرنده یا حیوون بیمار چی داری؟ که نخونه یعنی بخواد بخونه ولی نتونه بس که از این قفس به اون قفسش کردن تن نحیفشو بزرگترا سپردن دست بچه های شیطون واسه سرگرمی و بازی  که این طور فرسوده و دردناک شه  و بال و پرای خسته ش نوازش بخواد نتونه راه بره و ضعیف و بی حال باشه حیوونی که رسیدگی و دوا درمون بخواد چی داری. آقا ببخشید چرا این طوری نگام میکنی؟!   اگه نداری من برم تعجب داشت مگه ؟!


دلی نمی تونست قفس رو تحمل کنه واقعا نگهداریش مشکل بود من نظر شخصیم اینه تا میتونید پرنده نگه ندارید نگه داری پرنده بدون تعارف کار هر کسی نیست پرنده موجود یه که واقعا نمیدونی باید باهاش چه راهیو  در پیش بگیری تو قفس که هست بی تابی میکنه بیاد بیرون  بیرون که میاریش یه لحظه بی حرکت نمیمونه و سقف خونه رو چون دسترسی به آسمون نداره طفلک میدان پرواز قرار میده و هی میخواد از جایی به جای دیگه در پرواز باشه واقعا این موجودات بی گناه خودشونم گیر کردن و بد جور گرفتار دست ما آدما شدن  گاهی پرواز رو  دیگه فراموش میکنن بس که مدتهای مدید تو قفس زندونی هستن  نگه داری از پرنده واقعا هنر میخواد اصلا باور کنید روانشناسی میخواد .

کمی آزادی واسه بال زدن ورفع خستگی واقعا لازمه براشون  البته باید خیلی محتاط بود تا یهویی پر نکشن بخورن به در و دیوار همینا ست واقعا آدم گیر میکنه تو نگهداری این موجودات بی گناه که یه جورایی اسیر دست ما هستن

قفس کوچیک نگیریم براشون که لا اقل یه مقدار مانور پرواز داشته باشن من واقعا وقتی تو پرنده فروشیا میبینم چنین صحنه ای رو دلم به درد میاد آخه یه پرنده فروش قاعدتا باید دنیای احساس و عاطفه باشه چرا که با پرنده ها سر و کار داره که جای پرواز تو قفس گرفتارن ولی من شخصا دیدم  یکی دو جا مراکز نگه داری و پرنده فروشیا رو نه همه شون  شاید شمام مواجه شده باشید با این صحنه  که حتی یه جفت پرنده تو یه قفس کوچیک که مناسب یه پرنده هم نیست یه گوشه ای کز کردن و دارن از پشت میله ها اون ور میله ها رو با حسرت نگا میکنن حالا من جایی حتی ظرف پرنده ای رو خشک و خالی از آب دیدم که این واقعا اونم تو هوای گرم تابستون اسف انگیز بود کاش لا اقل خدا یه زبونی به این موجودات اسیر و کلا هر چی حیوون میداد که وقتی تشنه و گرسنه ان از.ما با زبون خودشون  آب و غذا بخوان . نمیدونم شاید اینا امتحان ماست که خدا زبون نداده به حیوونا و یه جورایی داره ما رو امتحان میکنه همون طور که بارها در روایات به  خوشر فتاری با حیوونا تاکید شده .افسوس . فقط همین . افسوس .


با دخترم رفته بودیم خرید،  خیلی طول کشید بعد خریدم گفت شامو بیرون بخوریم ، گفتم دلی تنهاست عروس هلندی ناز  من  که دلی صداش میکردیم و از اون پر زردا بود )  گفتم گناه داره  از بعد از ظهری تو قفسه مگه نمیدونی اخلاقشو الان داره لحظه شماری میکنه برسیم  بیاد بیرون  هر کاری کردم دخترمو متقاعد کنم قبول نکرد  هوس جیگر کرده بود جاتون سبز رفتیم جیگرکی سر خیابون  و . بعدشم تا رسیدیم خونه ساعت شد ۱۲   دلی همینکه کلیدو چرخوندم تو قفل یهو چنان جیغی کشید که ترسیدم  دویدم طرف قفس ببینم چی شده که دیدم داره با خوشحالی نگام میکنه و هی بالا پایین می پره و خودشو میزنه به میله های قفس چنان بالا پایینی می پرید که اشکم راه گرفت همون دو سیخ جیگری هم که از گلوم رفته بود پایین اشک شد از چشام راه گرفت یادم اومد تو تموم اون ساعاتی که داشتیم خرید میکردیم با دخترم و من مشغول شاد کردن دل دخترم بودم دلی نگاه منتظرش تو تموم اون ساعات طاقت فرسا  به میله های قفس بود تا زودتر وا شه درش از عصری دلی من  چشم انتظارم بود برسیم خونه در قفسو باز کنم بیاد بیرون  در قفسو باز کردم لبمو گذاشتم رو نوکش نوکشو چند بار به نشونه تشکر لابد، زد رو لبم که خیس شده بود از اشک و پر کشید رفت رو شومینه نشست که خیلی دوس داشت اون بالا رو  گاهی که خسته می شد اولش قبل پر کشیدن یه چیزی شبیه خستگی در کردن بالاشو چند بار حسابی باز و بسته میکرد حقم داشت اون بالا آفریده شدن واسه پر کشیدن و بال زدن   . طفلک این تموم انتظارش بود از من . رهایی از قفس و نشستن ساکت رو شومینه و نگاه کردن به در و دیوار و آدمای دور و برش  بدون اینکه آسمان رو ببینه و آزادنه پر بکشه و بال بزنه و شادی کنه تو هوای آزاد خدا . 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لحظاتی خواندنی